شورای شهر تصویب کرد، شهرداری نصب، و فرمانداری پایین کشید؛ جنجال بر سر نصب مجسمه «غضنفرالسلطنه» در برازجان

f2db05517411d6eb0e1fc32654b32d49_Lفعالان در تبعید: تنها ۱۲ ساعت پس از نصب مجسمه‌ “غضنفرالسلطنه برازجانی» از مبارزان ضد استعمار انگليسي بوشهر، که طبق مصوبه شورای شهر برازجان در میدان روبروی دژ برازجان نصب شده بود؛ این مجسمه توسط فرمانداری و شورای تامین پایین کشیده شد!

در همین رابطه محمدتقی گرمسیری، عضو شورای شهر برازجان، در گفتگو با سايتهای  محلي تاکید کرد: نصب مجسمه غضنفرالسلطنه و مجاهد برازجانی مصوب شورای اسلامی شهر برازجان بوده و در صورت عدم اعتراض ارگان ها  به مصوبات شورا ۱۵ روز پس از تصویب؛ تصمیمات لازم الاجرا خواهد بود.

وی تاکید کرد: نصب این مجسمه پس از تصویب  و پس از گذشت مدت قانونی از آن و عدم اعتراض هیچ یک از نهادها، توسط شهرداری در محل مورد نظر انجام شده است.

این عضو شورای شهر برازجان افزود: ظاهرا  پس از نصب تندیس، بلافاصله جلسه ای در فرمانداری تشکیل شده و شورای تامین در آن جلسه تصمیم به پایین کشیدن تندیس غضنفرالسلطنه برازجانی میگیرد.

در واکنش به این اقدام، یک عضو شورای شهر برازجان در گفتگو با سایتهای محلی تاکید کرد:  نصب تندیس غضنفرالسلطنه مورد درخواست اکثریت مردم دشتستان بوده و خبر نصب آن با مجوز شورای شهر و توسط شهرداری موجی از خوشحالی را در مردم ایجاد کرده بود.3

وی همچنین در اعتراض به اقدام فرمانداری گفت: مراحل قانونی نصب تندیس طی شده و برداشتن آن غیر قانونی است.

گفتنی است در دوره دوم شورای شهر برازجان برای پاسداشت غضنفرالسلطنه از مشاهیر دشتستان، تندیسی از وی ساخته و آماده نصب بود که به دلیل مخالفت‌هاي گروهی از افراد، تصب آن به تعویق افتاد.

لازم به توضیح است با توجه به درخواست مردم  دشتستان و دوستداران غضنفرالسلطنه، شهردار برازجان تصمیم به نصب این تندیس همزمان با تندیس آیت الله مجاهد برازجانی گرفت و عاقبت این دو تندیس روزشنبه ۲ شهریور ۹۲ نصب شده و قرار بود روز بعد رونمایی شوند اما ساعتی بعد ، با دستور فرمانداری دشتستان، تندیس مذکور برداشته شد.

مروری بر زندگی نامه و مبارزات میرزا محمدخان غضنفرالسلطنه

اتحاد جنوب هم نوشت: میرزا محمد خان برازجانی ملقب به غضنفرالسلطنه فرزند مرحوم میرزا حسین خان در سال 1294ق. مطابق با سال 1256ش در برازجان متولد شد. در نوروز سال 1283خورشیدی به نیابت از طرف پدرش برای شرکت در مراسم سلام عید نوروز راهی تهران و دربار مظفرالدین شاه قاجار شد؛ چون مظفرالدین شاه در سیمای او نشانه ی لیاقت، شجاعت و کاردانی دید او را به لقب «غضنفرالسلطنه» ملقب گردانید.

استعداد نظامی او در بسیاری از موارد ضرب المثل بود، حتی دشمنان و مخالفان وی به شهامت و دلیری، به نبوغ جنگی و قدرت روحی و قوت قلب و تهور خارق العاده وی اذعان نموده اند. در رابطه با نقش و تاثیر غضنفرالسلطنه در معادلات سیاسی جنوب ایران دهها مورد در کتابها و اسناد تاریخی آمده است که در زیر به دو نمونه اشاره مي‌گردد:

«کریستوفرسایکس انگلیسی در کتاب «فعالیتهای جاسوسی واسموس یا لارانس آلمانی در جنوب ایران» ترجمه ی حسین سعادت نوری، غضنفرالسلطنه را یکی از شخصیتهای جنوب ایران شمرده و او را ضابط و شیخ برازجان معرفی نموده است. به تصریح مؤلف کتاب «طوفان در ایران صفحه 385 بانک شاهی به تلافی مخالفت و مبارزه غضنفرالسلطنه با انگلیس ها مبلغ چهل هزار تومان پول او را ضبط و مصادره کرد»»

غضنفرالسلطنه در امور دینی و مذهبی نیز فوق العاده دقیق بود. بخصوص حرص ولع زیادی به ادای نمازهای یومیه و مستحبی و پرداختن به تعقیبات آن به طور مشروح و مفصل و قرائت ادعیه و اذکار و اوراد و قرآن کریم و رعایت اوقات شرعی نمازهای واجب و روزه داشت.

شعبان 1333 ق. برابر با 1294خ. و 1915م. انگلیسی ها برای چندمین بار به جنوب ایران حمله کرده و بوشهر را به اشغال خود درآوردند. اتحاد غضنفرالسلطنه با مبارزین تنگستان، بوشهر و چاهکوتاه باعث به وجود آمدن جبهه متحد ضد استعمار گردید. اوج نقش غضنفرالسلطنه در جنگ «سربست چغادک» به منصه ی ظهور مي‌رسد. حدود هفت ماه پس از شهادت رئيس علي دلواري و استيلاي نظامي انگليس بر بخشي از ناحيه تنگستان وشهر بوشهر، خوانين و مردم دشتستان و دشتي و بعضي ديگر از مناطق در اثر تالمات ناشي از وقايع دلوار و بوشهربا هم متحد شدند و بخاطر نقش بي بديل غضنفر السلطنه و موقعيت ويژه برازجان اين شهر به کانون نهضت تبديل شد. آقا شيخ محمد حسن روحاني متنفذ برازجاني به منظور تهييج و تحريک مبارزان مردانه قدم به صحنه گذاشت.

غضنفرالسلطنه به عنوان حاکم برازجان به یاور علیقلی خان فرمانده ایرانی ژاندارمری فارس نامه نوشت و به دنبال تهییجی که توسط روحانیون و سخنرانان در شیراز ایجاد شده بود، یاور علیقلی خان با هماهنگی سران «حزب دمکرات فارس» اقدام به ثبت نام افراد داوطلب جهت خدمت در تشکیلات «نظام ملی» کرد.

یاور علیقلی خان پس از مدتی این نیروها را که بیش از 300 نفر مي‌شدند را تحت نظر آقا شیخ جعفر محلاتی از روحانیون شیراز به برازجان اعزام نمود. در برازجان از سوی مردم و تنی چند از شیوخ و روسای محل و در راس آنها میرزا محمد خان برازجانی ضابط برازجان، آقا شیخ محمد حسین مجتهد برازجانی، میرزاعلی کازرونی، سلطان اخگر وغیره از آنها استقبال شایسته ای بعمل آمد و در محل تلگرافخانه هندو اروپا که از قبل از سوی میرزا محمدخان به این منظور در نظر گرفته و آماده شده بود آنها را جای دادند تا در موقع مناسب و ضروری به جنگ با انگلیسیها اعزام شوند. در تمام طول اقامت در برازجان همه هزینه آنان را میرزا محمد خان متقبل گردیده بود.

اتحاد مستحکم ميان زايرخضر خان تنگستاني حاکم اهرم و شيخ حسين خان چاهکوتاهي حاکم چاهکوتاه و غضنفرالسلطنه برازجاني ايجاد شد. 30شهريور 1297غضنفرالسلطنه همراه با  سیصد تفنگچي به چاه کوتاه آمد. 31 شهريور؛ زائر خضرخان با سي تفنگچي به نيروهاي شيخ حسين خان و غضنفرالسلطنه در چاه کوتاه پيوست.

مقامات انگلیسی که از مقاومت و سرسختی حیرت انگیز و موضعگیری جنگاوران نستوه تنگستان و چاهکوتاه در محل موسوم به «سربست چغادک» به  ستوه آمده بودند هنگامی که اطلاع حاصل کردند غضنفرالسلطنه نیز به منظور تقویت بنیه نظامی آنان شخصاً به اتفاق سیصد نفر مجاهد دلیر در جنگ شرکت جسته، بر آن شدند تا با بکار بردن حربه همیشگی (تفرقه بینداز و حکومت کن، و پرداخت رشوه) در صفوف متشکل و متحد انقلابیون شکاف ایجاد نموده و در نتیجه موقعیت رزمندگان تنگستانی و چاهکوتاهی را تضعیف نمایند. لذا پس از ورود غضنفرالسلطنه و اتباعش به رزمگاه، قاصد مخصوص مقامات سیاسی انگلیس در بوشهر، با نامه ای به عنوان وی وارد اردوگاه شد. غضنفرالسلطنه که تمام امکانات خود را برای مقابله با خصم اشغالگر بسیج نموده بود، در پاسخ نامه واصله آمادگی خود را برای جانبازی در راه عظمت و اعتلاء و دفاع از استقلاال و تمامیت ارضی میهن قاطعانه ابراز نمود.

مختصر آنکه تا مدت پانزده روز، تبادل نامه بین ژنرال کنسول انگلیس در بوشهر و غضنفرالسلطنه و اعزام قاصد کنسول جهت ابلاغ پیام به غضنفرالسلطنه و اخذ پاسخ از او به سربست چغادک برقرار بود ولی غضنفرالسلطنه همچنان مانند دژی پولادین و تسخیر ناپذیر پابرجا بود. آخرالامر انگلیسی ها مستاصل شده به غضنفرالسلطنه نوشتند: «چون در طول این مدت با اعزام پیاپی قاصد و ارسال نامه‌هاي مکرر به خواسته دولت انگلیس تن در ندادید و توجه ننمودید و طریق آشتی نپیمودید، ناگزیر مبادرت به جنگ خواهیم نمود.»

با اعلام اولتیماتوم انگلیسی ها غضنفرالسلطنه رزمندگان تحت فرمان خود را در جریان امر قرار داد. در همین حیص و بیص، مستر چیک یهودی الاصل، ویس کنسول انگلیس در بوشهر به معیت احمد خان دریابیگی حاکم وقت بنادر جنوب، جهت ملاقات و مذاکره بدون واسطه با غضنفرالسلطنه به سربست چغادک آمده با او تماس حاصل کرده و به مذاکره پرداختند.

مستر چیک و دریابیگی به غضنفرالسلطنه صریحاً پیشنهاد کردند که مبلغ هفتاد هزار لیره بابت مخارجی که متحمل شده اید از دولت انگلیس دریافت نمایید و دولت انگلیس این مبلغ را با کمال رضایت به شما مي‌ پردازد که از عبور قوای انگلیس جهت عزیمت به شیراز جلوگیری و ممانعت ننمائید.

نیروی مزبور در قلمرو شما نیز، چندان توقف نخواهد نمود که از این رهگذر خسارتی متوجه اهالی منطقه گردد. غضنفرالسلطنه این پیشنهاد را بکلی رد کرد و گفت: اگر دولت انگلیس هزار میلیون لیره بپردازد، حاضر به عقب نشینی نیستم. جز با تخلیه بوشهر و خروج قوای اشغالگر و متجاوز مطلقاً حاضر به هیچگونه مصالحه و سازش نیستم.

آخرین جلسه جنگی در پشت سنگرها و در خیمه فرماندهی ترتیب یافت. پس از تبادل نظر سنگرها به شرح زیر در اختیار مجاهدین قرار گرفت: در جناح چپ – مشرق جلگه به سمت تنگستان- زایر خضر خان و افرادش موضع گرفتند. در جناح مرکزی غضنفر السلطنه با سیصد نفر از تفنگچیان برازجانی تمرکز یافتند و در جناح راست – شمال جلگه، شیخ حسین خان چاه کوتاهی عهده دار وظایف جنگی شد. در این روز تعدادی تفنگچی به سرکردگی آقا سید مرتضی از سعدآباد و 50 نفر تفنگچی ورزیده به سرپرستی آقا شیخ عبدالنبی از دهکهنه (شبانکاره) نیز در کنار مجاهدین بودند.

7مهر 1297/ 29سپتامبر1918حمله نیروهای متجاوز انگلیسی آغاز مي‌شود. بنا به اظهار مطلعین مقارن ظهر بود که جناح چپ و جایی که زایر خضر خان و تنگستانی ها موضع گرفته بودند، بدون آنکه به یاران خود اطلاعی دهند یا شرایط غیر مترقبه ای بر آنها واقع شود، سنگرهای محکم خود را رها کرده عقب نشستند و به این ترتیب سنگرهای شرقی مجاهدین به دست نیروهای انگلیسی افتاد. آنها ضمن تحکیم مواضع جدید علی الظاهر چند نفر نظامی را بدرقه زایر نمودند.

جناح راست که جای شیخ حسین خان و اتباعش بود پس از مقاومتی کم اثر و محتاطانه تخلیه شد و عده ای از مجاهدین که مي‌دیدند برتری بر صحنه و میدان نبرد را دارند از دست مي‌دهند به سنگر مرکزی که محل دفاع غضنفرالسلطنه و اعوان و انصارش بود پیوستند تا در کنار مردان جنگی برازجان به نبرد ادامه دهند. جناحین و قلب سپاه انگلیس همه فشار را بر سنگر مرکزی مجاهدین که بازمانده آن میدان غیرت و مردانگی بود، وارد آوردند و غضنفر و یارانش همچنان مي‌جنگیدند و جان فشانی مي‌نمودند.

رؤسای مجاهدین روی برتافته از میدان نبرد، حجت الاسلام شیخ محمد حسین برازجانی را که به منظور تهییج احساسات مذهبی مجاهدین در چغادک حاضر بود، به نزد غضنفر فرستادند تا او را از سنگر خارج و وادار به عقب نشینی نمایند زیرا بر آن باور بودند که مقاومت رزمندگان برازجانی در برابر سیل سپاه هندی و انگلیسی جز شهادت آنها تا نفر آخر سود دیگری در بر نخواهد داشت، مي‌گویند شیخ محمد حسین با دستان خود و با قسم به کلام الله آن راد مرد دلیر و مقاوم را بیرون آورد تا با عقب نشینی به سوی برازجان در فکر پیکار آینده باشد…

میرزا محمود خان برادر کهتر غضنفرالسلطنه و حجت الاسلام آقاسید مرتضی از روحانیون سعدآباد که در جریان جنگ چغادک به شدت مجروح شده بودند به درجه رفیع شعادت نایل گشتند. شرح زندگی غضنفرالسلطنه بسیار مفصل است. نهایت اینکه در سال 1308 اولیای دولت فردي تشنه جاه و ثروت و مزدوري خيانت كار و سنگدل بنام شیخ عبدالرسول خان چاهکوتاهی فرزند چهارم شیخ حسین خان سالار اسلام را مأمور قلع و قمع غضنفرالسلطنه کردند. او روزها و شب ها در پي يافتن آسايشگاه و گذرگاه‌هاي ميرزا محمد خان كمين مي كرد تا اینکه در يكي از شب هاي ماه رمضان سال 1308 شمسي او را به شهادت مي‌رساند.

 f2db05517411d6eb0e1fc32654b32d49_L

15 نظر برای “شورای شهر تصویب کرد، شهرداری نصب، و فرمانداری پایین کشید؛ جنجال بر سر نصب مجسمه «غضنفرالسلطنه» در برازجان

  1. غضنفر السلطنه تنشه تصرف بلوک بوشکان و پوسکان و قلعه اهرم و زمینهای چاه کوتاه بود و در زمین غصبی میخواست نماز بخواند . هیچ سندی از قرارداد با شخص غضنفر السلطنه در تاریخ ایران نیست و این شخص با چسباند خودش به دلیران تنگستان هویت نداشته خود را هم ردیف مجاهدان چون لاری و احمد اخگر و چاه کوتاهی و خوانین دلیر بوشهر میکرده و دولت آلمان و دولت ایران و حتی مستر چیک هیچ گونه مذاکره و یا نامه و یا قراردادی با او ننوشته و ثبت در تاریخ ایران نکرده اند چون کسی نبوده و ان را درمدت خانی در برازجان شنیده شده است که به زنان هم بی احترامی میکرده و چشم دیدن ملک و قلعه نهمرزانانش جانش را گرفت . تاریخ قابل تحریف نیست و حقیقت پشت ابر نخواهد ماند . مرگ او هم به دلیل حمله وی به ملک هم وطنان و قصد اشغال و تصرف عدوانی املاک غیر بوه که این حمله را باید به . غشون دشمن میکرده نه به دوستان و همرزمان خود

  2. در قسم نامه مجاهدین بر علیه استعمار هرگز نامی از این شخص به نام غضنفر السلطنه نیست .
    در موزه رئیس علی دلواری در امضاء قسم نامه مجاهدین بر علیه استعمار انگلستان نام احمد اخگر – زائر خضر خان اهرمی و شیخ حسین خان چاه کوتاهی موجود است و اساسا در مبارزه جدی و رو در رو در خط اول حمله در جنبش جنوب ایشان نقش پر رنگ تاریخی نداشته که حالا در خور تندیس باشد .
    سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن در وابستگان ایشان به حدی رسوخ کرده بود که سالار معظم شیخ عبدالرسول خان چاه کوتاهی که از تک تیر اندازان به نام جنوب بوده را به باد تهمت گرفته و نقش تاریخی پسر شیخ حسین خان در مبارزه با استعمار و کوتاه کردن دست اجنبی از خاک ایران نادیده گرفته است و با جسارت تمام وی را قاتل خطاب میکنند در حالیکه دست با شرف این مرد بزرگ زمانی به گلوله میرفت هواپیما انگلیسی را به زمین می انداخت . مرحوم هیربدی معاون عملیاتی شیخ عبدالرسول خان چاه کوتاهی در فیلم مستندی به دلاوریهای شیخ عبدالرسول خان چاه کوتاهی در مبارزه با استعمار اشاره کرده است که در تاریخ خواهد ماند. جای تندیس در قلب مردم باید باشد و در روح شهید پروران این مرز پر گوهر . زنده باد خاندان پر افتخار چاه کوتاهی و درود بر دلیران تنگستان

  3. کوچک کردن دیگران غضنفر السلطنه را بزرگ نمی کند . نمیشه تو جنگل برای دیده شدن یه نهال همه تدرختان را برید . ادب مرد به ز دولت اوست …

  4. به موزه رئیس علی دلواری رفتم در قسم نامه مجاهدین نام احمد اخگر بود زائر خضر خان بود شیخ حسین خان چاه کوتاهی بود ولی نامی از غضنفرالسلطنه نبود . یعنی ایشان هم قسم نبودند با دلیران تنگستان .
    در آزادی خالو حسین دشتی هم قرارداد با زائر خضر خان بود و شیخ حسین خان چاه کوتاهی باز اسم ایشان در این قرارداد مبادله اسراء نبود .
    موزه ای همم به نام رئیس علی دلواری بود که به نام ایشان نبود .
    اشعار ملک الشعار بهار هم راجب به شیخ حسین خان چاه کوتاهی بود که به نام ایشان در دیوان بهار شعری ندیدیم ! قضاوت تندیس داشتن ایشان با خوانندگان .

  5. در حالی که ده ها اسناد علیه ایشان (غضنفرالسلطنه) ارائه داده بودند که فلان است ولی بخاطر جنگ ایشان علیه انگلیسیها نیمه پرلیوان را دیده اید ولی جرات داشته باشید و تاریخ ایران را لا پوشانی نکنید . بگویید که با زنان حیات داوودی چه کرد این غضنفر السلطنه . چرا میترسید بگوئید که پس از قتل بیشرمانه شیخ حسین خان چاه کوتاهی توسط انگلیس غضنفر السلطنه قصد تصرف قلعه چاه کوتاه و ملک آبا و اجدادی چاه کوتاهی ها را کرد و فکر کرد با مرگ پدر پسران ترسو و به گوشه ای پراکنده می شوند و زنان و ناموس خود را دو دستی در اختیار غضنفر السلطنه قرار میدهند . زهی خیال باطل که برای دلیران تنگستان و نوادگان بازمانده خودی و بیخودی در قضیه خاک و ناموس یکی است و تیر ماشه که در دل اجنبی جای گرفت در دل کسی که تجاوز به ملک و خانه و ناموس شهید راه وطن می کند جای خواهد گرفت . کدام تندیس شایسته متجاوز و غاصب است .
    هر کس به طریقی دل ما میشکند
    بیگانه جدا دوست جدا میشکند
    بیگانه اگر میشکند شکی نیست
    آری . در عجبم دوست چرا میشکند
    مرگ بر منافق – مرگ بر استعمار – زنده باد آزادی – زنده باد حقیقت

  6. اکنون که فسانه میشوی تو ای بخرد
    افسانه نیک شو نه افسانه بد
    ملک الشعرا بهار
    در موضوع کتاب » جایگاه دشتستان در سرزمین ایران » انتشارات نوید شیراز چاپ 1373 تالیف شخصی
    بنام سروش اتابک زاده که بقول سعدی » نه محقق بود نه دانشمند» آنرا نوشته و در ذیل آن خواهش کرده :
    )) چنانچه انتقاد و پیشنهادی درباره تاریخ 500 ساله برازجان داشته باشید متشکر خواهم بود . ))
    اینجانب که یکی از اهالی منطقه برازجان بوده و ساکن شیراز هستم . چون واقعا اکثر مطالب آنرا بدور از
    واقعیت و دروغ و مغالطه و تحریف حقایق دیدم حیفم آمد که مبادا بعضی خوانندگان نسخه مزبور دچار سوء
    تفاهم و تحت تاثیر بغض و غرض نویسنده قرار گیرند . بنابر این اولا توصیه مینماید یک بار دیگر آنهمه مطالب غیر واقع و تحریف شده را بخوانند و مطالب ذیل را که عینا از نوشته مزبور و به ترتیب سر فصلهای آن اقتباس شده و مستدلا ایراد گرفته شده است بدقت مطالعه و مقایسه و تعقل فرمایند :
    شروع تاریخ 500 سال گذشته دشتستان ( برازجان)
    آقای سروش بدون اینکه مدرک و سندی را ارائه دهد فقط از روی تصور و خیال آنهم غرض آلود مطالبی نوشته که مایه حیرت میشود و در تاریخ 500 ساله اهالی منطقه وسیعی را منوط به سلسله ملا محمد نامی بشرح زیر مینماید :
    ))حدود 500 سال قبل ( حدود قرن نهم هجری در زمان سلسله تیموریان) ملا محمد سر سلسله
    خوانین برازجان ! ازبرازجان به سمت شازده ابراهیم رفت و در تپه های ننیزک خیمه زد و زنش کله پاچه پخت و به زوار روزبه داد . ))
    به قول نویسنده در آن زمان منطقه وسیع بوسکان و پوشکان تحت نفوذ و تسلط ایل تبعیدی زنگنه بوده است .
    محمود فرزند ملا محمد و نوه اش منصور بتدریج در صدد تصرف منطقه و ایجاد سلسله خوانین میشوند . نویسنده برای اینکه تصور جاه طلبی و تجاوز را از آنان سلب کند بعد از لگد زدن به گور مردگان ایل زنگنه مینویسد :
    ))منصور خان مردم را در مسجد جمع کرده و بعد از هتاکی به طایفه زنگنه مردم از طریق دمکراتیک او را انتخاب و ضابط برازجان کردند ! ))و او خود را بالاتر از خان «ملک» منصور نامید.
    در اینجا آقای مورخ ! خرابکاری نموده و مینویسد :
    ((این اتفاق در زمان لطفعلی خان زند بوده .)) ( زمان انحطاط صفویه و حمله آغا محمد خان قاجار و آشوب منطقه بوده است : قرن 13 هجری) که حدود 400 سال از 500 سال را بی خیال هدر میدهد.
    ملک جدید صاحب چهار پسر به نامهای سالم ومحمد و غلامحسین و ابوالحسن(همگی خان) شد .
    سالم خان مرد یادها و خاطرهها !
    اینجا نیز نویسنده خاطره اش قاطی کرده و می نویسد چون فرزندان منصور صغیر بوده اند برادر منصور و عموی صغار به نام سالم ریاست و اموال برادر را غصب و خود را خان میکند . در اینجا نویسنده او را بسیار مقدس عنوان کرده و میگوید یک دانگ قنات شرب اهالی برازجان را وقف سرور آزادگان حضرت سیدالشهدا حسین بن علی (ص) میکند.
    در حالیکه کندن قنات جدید در کوههای سنگی اطراف برازجان دهها سال طول می کشد و مطلقا این قنات
    نمیتواند متعلق به سالم خان بوده باشد . بلکه این قنات باستانی قصبه برازجان توسط مقنی های قبل از اسلام احداث شده بوده و اصولا وجود و توسعه قنات مزبور موجب اجنماع و ایجاد مرکزی در اطراف آن بوده است. زیرا برازجان رودخانه آب شیرین و آشامیدنی نداشته است .
    ذکر باغ متصرفی سالم خانی ابدا دلیل بر احداث قنات توسط سالم خان نمی باشد.
    بنابراین سالم خان پس از تصرف عدوانی املاک و قنات مزبور که طی سالها ورثه متعدد و بی نوا و فوت
    شدهای داشته برای ایز گم کردن و مردم را به اشتباه انداختن یک دانگ مال غیر را با بخشندگی تمام
    واگذار کرده و آب 5 دانگ آنرا ساعتی به اهالی و کشاورزان میفروخته است .
    فرد مزبور با بدست آوردن قدرت مطلقه محلی و یاغیگری و عدم پرداخت مالیات دولتی و اختلاف با حکومت مرکزی شیخ عبدالرسول نامی گویا حاکم بوشهر در زمان فتحعلیشاه قاجار بنا بنوشته خودش :
    )) با تحریک زنان درباری سالم خان و رشید محمد باقر خان بدست شیخ حسین خان شهید! میشوند )) !
    ولی چند سطر بعد می نویسد که :
    ((سالم خان در دریا غرق میشود))! هرچه خواستم بین اسامی نامبرده و تاریخ و وضع اجتماعی آنزمان با
    یاوه های نویسنده رابطه ای منطقی معلوم کنم مقدور نگردید. مسلما و قطعا مورخ شهیر نیز نتوانسته است .
    زیرا اینهمه نا مربوط نمی نوشت .
    حاج محمد خان برزگ !
    در این باره میگوید :
    ((محمد برادر سالم خان مزبور به سالهای 1236-1238(هجری شمسی یا قمری!) پس از مرگ او به حکومت رسید .محمد با عده ای تفنگچی شیخ عبدالرسول حاکم بوشهر را هنگام مراجعت از شیراز در راه
    دالکی در سپیده دم در کاروانسرائی محاصره و او را با گلوله به قتل میرساند و پس از این شبیخون سرش
    را بر نی کرده و به برازجان میآورد و بنا بنوشته مزبور جلوی دبستان آفتاب به نمایش میگذارد و اطراف آن
    جشن و پایکوبی مینمایند و شیوخ عرب در بوشهر از وحشت به کشتیهای بیکار انگلیسی پناه میبرند !!))
    نویسنده این وحشیگری را فتح بزرگ نامیده .
    نوشته :
    ((این واقعه در زمان محمد شاه قاجار بوده است و چون رضا قلی میرزای قاجار به سالم خان نارو زده بوده
    فرمانفرما والی شیرازدر وصیت نامه اش به شاهزادگان گفته بوده که به دولت انگلیس پناه ببرید !! ))
    اگر توهین و افترا و تهمت بهمین آسانی باشد آیا نویسنده خود عامل آگاه یا نا آگاه انگلیس نمی باشد
    که بر مبنای سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن در مستعمرات خود اجرا میکرده است .
    محمد حسن خان برازجانی
    نوشته :
    (( حاج محمد با بخشندگی جبلی حکومت را که با اینهمه قتل بدست آورده بوده به برادر زادهاش محمد حسن خان تفویض مینماید که او هم خیلی خیلی متواضع بوده و روابط صمیمانه ای با والی فارس داشته است .
    )بین سالهای 1249 و 1294 که معلوم نکرده شمسی یا قمری) و این روابط مورد رشک انگالیها که
    نوکر انگلیس بودند شد و بعد از پرداخت مالیات دولتی سر باز زد .)) .
    مورخ در اینجا اظهار فضل نموده و معجونی از تاریخ و وقایع مغشوش را ذکر کرده مانند :
    جنگ هرات و ورود میرزاآقاخان نوری و انگلیسیها در بوشهر وسید جمال الدین اسدآبادی به برازجان و از روی کینه شیخ حسین خان چاه کوتاهی را که در آنزمان وجود نداشته است متهم به سازش با انگلیس کرده
    و مینویسند چون نامبرده اخیر اصالتا از طایفه ای قدیمی عرب بوده بنابراین به لحاظ ناسیونالیسم ضد ایرانی
    بوده اند.این طرز تفکر نویسنده جز نادانی و غرض ورزی و خصومت باطنی و تبلیغ دشمنی و تحریف حقایق
    چیز دیگری نمیتواند باشد .
    اگر نژاد پرستی و عرب ستیزی باشد تمام سیدها ریشه نژاد عرب دارندو حضرت امام حسین علیه السلام و حضرت امام رضا (ع) نیز عرب بوده اند . در ایران همه ادیان و ملل مختلف در طول تاریخ و طی قرنها
    ارمنی- یهودی – ترکمن – و … در این سرزمین ساکن شده اند و بعضی با ازدواج با ایرانیها کاملا ایرانی
    شده و برای دفاع از میهن جان سپرده اند . بعلاوه نژاد فقط از پسر منتقل نمیشود . دختر ها هم حامل ژن هستند .آیا انصاف است با یک کلمه دروغ و بی محتوا و بدون سند و دلیل به افراد توهین نموده و آنانرا
    بسادگی متهم به اجنبی پرستی نموده و حتی شجاع الملک را که با انگلیسیها جنگ کرد و شکست خورد نوکر
    انگلیس قلمداد کرد !!!
    مورخ بی اطلاع مزبورنوشته :
    ))محمد حسن در حال نماز سکته کرد دو پسر داشت به نامهای علی و حیدر و فتح اله (همگی خان)
    (که جمعا 3 پسر میشود !!!!).پس از مرگش حاجیه بیگم زن محمد حسن حاکم شهر شد تا اینکه علی خان ضابط برازجان شد و محمد خان ضابط انگالی ضامن علی خان شد و مالیات گذشته برازجان را شخصا پرداخت نمود ولی چون مجددا علی خان از پرداخت مالیات دولتی امتناع کرد در جنگ با انگلیسیها در کوهستان گیسکان متواری شد و در آنجا در گذشت . بعد از آن ریاست از سلسله حسن خانی به سلسله میرزا حسین خانی فرزند اسدخان منتقل شد .))
    میرزاحسین خان
    بنا به نوشته مزبور :
    )) حسین نیز چون از پرداخت مالیات دولتی به نفع خود امتناع کرده سعید سلطان نامی برای وصول مالیات به برازجان آمد و دونفر را تیر باران کرد ولی همه مردم شهر را ترک کردند و نتوانست دیناری اخذ کند . سپس
    حسین خان به بوشهر حمله ور شده و بندر شیف را در ساحل دشتستان تصرف کرد !((
    مینویسد :
    )) در اواخر احمد شاه وزیر راه را میدزدد که معروف به سال وزیری میشود .و از مرکز حسین خان به تهران احضار میشود ولی از ترس محمد پسرش را فرستاد که بعد از مراجعت خود را غضنفر السلطنه
    ملقب کرده و میگوید محمد ضابطی برازجان را از پدرش مخفی داشته و به او دروغ گفته است .)).
    میرزامحمد خان برازجانی
    بنا بر نوشته : (( در آشوبهای محلی محمد پدرش حسین خان را مخلوع نمود و خود را حاکم کرده است و
    چون خیلی تظاهر به مذهب مینمود او را آخوند میگفتند .)) .
    پس از کشته شدن رئیسعلی دلواری توسط انگلیسیها و جنگها و حملات جانانه دلیران تنگستان به قوای انگلیسی و پایگاهای انگلیس در بوشهر و نقاط مختلف به دفعات در تمام مدت جنگ بین الملل اول و حتی
    چند سال بعد از خاتمه جنگ جهانی بوده است.
    در این مبارزات خط مقدم جبهه بوشهر دلوار – چاه کوتاه و اهرم بوده است.
    برازجان در پشت جبهه قرار داشت و مرکز فعالیت آزادیخواهان و میهن پرستان که از نقاط مختلف میآمدند بوده است که آن وقایع در کتب مختلف آورده شده است .
    در این حیص و بیص غضنفرالسلطنه برای تجاوز به اراضی شبانکاره با خوانین آنجا ( که نویسنده آنها را نیز عوامل انگلیس قلمداد کرده!!) در جنگ بوده و عده ای از هموطنان شبانکاره گشته میشوند .
    نوشته :
    (( در بعد از ظهر پائیز سال 1333 هجری فمری مستر چیک و دریا بیگی به خیمه غضنفر السلطنه وارد میشوند و به او پیشنهاد هفتاد هزار لیره طلا میکنند و او میگوید هزار میلیون هم کم است .))
    این اظهار فقط میتواند جنبه شایعه داشته باشد زیرا هیچ دلیلی بر پیشنهاد پرداخت این مبلغ در بحبوحه جنگ بین الملل 1916 آنهم از طرف انگلیس نمی باشد ولی مذاکرات دیگری هم لابد بوده که ذکر نشده .
    یادآوری مینماید که بوشهردر 26 رمضان 1333 = 9 اوت 1915 میلادی = 18 مرداد 1294 شمسی شبانه به تصرف انگلیس در آمده بودو
    در زیر تمبر پستی احمد شاه مهر بوشهر تحت اشغال (Busher Under Occupation) را زده و برای
    ارعاب به شهرستانها فرستاد .
    Tags: | Add Tags

    Sunday 30 March 2008 – 09:26AM (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
    ادامه مطلب
    تحریف تاریخ
    اکنون که فسانه میشوی تو ای بخرد
    افسانه نیک شو نه افسانه بد
    ملک الشعرا بهار
    جنگ سربست چغادک
    چغادک قریه کوچکی در فاصله حدود 10 کیلومتری چاه کوتاه مجاور جاده است در این محل که یکی از مصافهای مردم دشتستان با قشون هندی و انگلیسی بوده است نویسنده فقط خواسته غضنفرالسلطنه برازجانی را سر دسته همه مبارزان نشان دهد .مینویسد :
    ((پس از سنگر بندی توسط شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زایر خضر خان اهرم و در حالیکه بنا به تمام اسناد تاریخی در خط مقدم در حال جنگ بودند محمد خان غضنفرالسلطنه سنگر خود را رها میکند و عقب نشینی مینماید که موجب شکست مجاهدین میگردد . ))
    نویسنده برای پرده پوشی میگوید :
    ((محمد خان بر اثر اصرار و التماس شیخ محمدبرازجانی از سنگر خارج میشود )) .
    در جایی دیگر در تعریف غضنفر مینویسد : (( مسیو فرگوسن رئیس انگلیسی شعبه بانک شاهی با عده دیگر از اتباع انگلیسی که در شیراز برای معاوضه با اسرای ایرانی (خالو حسین و غیره) را توسط سرهنگ اخگر میخواستند به چاهکوتاه ببرند – مانع شده و در صورتی آنها را رها میکند مشروط بر اینکه مسیو فرگوسن با
    استرداد 40 هزار تومان پولش مانده در شعبه بانک شاهی قول بدهد و نویسنده تاسف میخورد که غضنفر السلطنه بالاخره نتوانسته پول ادعائی را دریافت نماید .
    در فصول وقایع بعدی مینویسد :
    ((مذاکراتی برای متقاعد کردن غضنفرالسلطنه با جنرال اسمی انگلیسی صورت گرفت که نتیجه نداد)).
    در تنگه لرده که وضع کوهستانی صعب العبور بین کتل های دختر و پیرزن و فلفلو در دره چیت بین مبارزین تنگستانی و حتی کازرونی برخوردهای متعددی صورت گرفته ولی چون وسیله جنگی کافی نداشتند چندان نتوانست مانع عبور قشون هندی و انگلیسی شوند .
    دراین بین آقاخان خواهر زاده غضنفر که بقول نویسنده با انگلیسیها همکاری کرده تا جای دائی خود را بگیرد خان برازجان شد به تعقیب غضنفر پرداخت . غضنفرالسلطنه به روستای فاریاب و طلحه در بلوک بوسکان و
    پوشکان رفته و با دارو دسته خود در صدد تصرف آنجا برآمد .
    در این زمان مبارزان دشتستانی که از مدتها قبل بعلت جنگ مداوم در دشت به کوهستانهای بلوک کوچ کرده و قلعه و خانه های مسکونی ساخته و قسمتی از اراضی را خریداری نموده بودند و انگلیسیها چندین بار خانه های آنها را بمباران کرده بودند در آنجا ساکن بودند . در یکی از بمبارانهای هوایی به روستای کلمه و خون و ارغون شیخ ناصر خان و شیخ عبد الرسول خان چاه کوتاهی و سایر تفنگچیان که دردامنه کوهستان بالای کلمه پشت سنگها سنگر گرفته بودند بنا بقول عامه در موقعی که هواپیما برای هدف گیری به زمین نزدیک شده بود که بمب دستی را پرتاب کند شیخ عبدالرسول خان که تک تیر انداز ماهری بود چند وجب جلوی هواپیما را هدف قرار داد و خلبان زخمی شد . هواپیما چرخی زد و در کفه ای مجاور ارغوان بر زمین نشست . در این اثناء یکی از تفنگچیان که زن و بچه و گاوش در اثر بمباران کشته شده بودند قبل از همه خود را به هواپیما میرساند و خلبان را پائین میکشد و با گلوله ای خلاصش میکند و هواپیما آتش میگیرد . انگلیسیها بعدا اعلامیه هایی با هواپیما پخش میکنند که هر کس زنده یا مرده خلبان را بیاورد مقادیر زیادی پول میگیرد .
    بنا به نویسنده :
    )) در این ضمن بی بی مریم زن غضنفر السلطنه با انگلیسیها به مذاکره پرداخت و بار دیگر برازجان بدست
    غضنفر السلطنه واگذار شد ! )) .
    در فصل فرصت طلبی یا خیانت
    نویسنده مینویسد )) آقاخان همشیره زاده اش ( فرزند علی خان) ملقب به ضرغام السلطنه که نوکر انگلیسیها
    بوده! نیز قبل از خلع حکومت برازجان قصد تصرف تنگ ارم و اراضی بلوک پوسکان و بوسکان که در آن موقع دارای جمعیت کمی بوده است میافتد و چند بار حمله میکند ولی اهالی به کمک چاه کوتاهیها و دشتستانیها
    که مدتها قبل در آنجا ساکن و به امرار معاش مشغول بودند با آقاخان در گیر میشوند و آقاخان شکست خورده
    مجبور به مراجعت به برازجان میشود .))
    پس از واگذاری حکومت بشرح فوق به غضنفر السلطنه با موافقت انگلیسیها بنا به ماموریت و همچنین خواست شخصی خود خیال تصرف و ضمیمه بلوک بوسکان و پوشکان بحوزه اقتدار خود برآمد .
    بدوا دستور میدهد شبانه آقا خان خواهر زاده خود را در زیارت به ضرب گلوله میکشند و از شر او خلاص میشود .پش از این قتل برای تصرف پوسکان و پوشکان و بیرون راندن رقبایش مبارزین قدیم با عده ای تفنگچی همراه خود راه طلحه را در پیش میگیرد . بر خلاف آنچه نویسنده از قول کد خدای طلحه میگوید : حضرت ایشان در ماه مبارک رمضان از برازجان به قصد زیارت امامزاده ای در طلحه(شاه پسر مرد) که در حدود 80 کیلومتر راه کوهستانی و مالرو دارد و حداقل دو شبانه روز راه است آنهم با زبان روزه (آخرین افطار!)
    که اصولا در مسافرت طولانی روزه باطل است آنهم فقط با دو نفر بنامهای گرگوچرچر و حاجی جمعه .
    کاملا غیر واقع و بدور از حقیقت بوده و مطلقا نمیتواند با سابقه دشمنی نامبرده و اطلاع از موقعیت و وضع
    نا امن منطقه مطابقت داشته باشد و مسلما تعدادی تفنگچی و گرگهای دیگری نیز همراه او بوده اند والا دلیلی
    ندارد که مخالفین محلی او با عده ای زیادی تفنگچی که نویسنده برای ایجاد نفاق و دشمنی حتی در زمان فعلی نیز نام تعدادی از آنها را راست یا دروغ نوشته است به مقابله با استیلا جویان برازجانی بر منطقه بوسکان وپوشکان برخیزد . بعلاوه این چه جنگجوئی بوده است که دهها نفر دشمن را در فاصله ده متری ندیده و حد اقل احتیاط نکرده است.
    بنابر این بر خلاف نوشته های نویسنده که خواسته او را سر دسته و رهبر تمامی مبارزین ضد استعمار جلوه دهد و برازجانیها را مقدم بر همه بدارد خلاف بوده و مستندا برابر با نوشته های مزبور و سوابق غضنفر السلطنه خلاصتا عبارتست از :
    در جوانی دروغگوئی به پدرش – خلع پدر و در دست گرفتن حاکمیت برازجان – جاه طلبی و تظاهر به آخوندی – حمله و تجاوز و قتل و غارت شبانکاره – مذاکرات با مستر چیک و سایر انگلیسیها بدفعات –
    جلوگیری از فرستادن اسرای شیراز به چاه کوتاه یا اهرم برای دریافت پول ادعائی – خالی کردن سنگر و فرار از جبهه دلیران بدون دلیل و قبل از حمله – وساطت زنش بی بی مریم با انگلیسیها برای برگرداندن شوهرش غضنفر به حکومت برازجان – حملات متعدد برای تصرف بلوک بوسکان و پوشکان و بالاخره قتل
    ناجوانمردانه خواهر زادهاش آقا خان .
    نویسنده در گزارش خصومت بار خود فاصله تیر اندازی را ده متر اندازه گیری کرده و بعدا برای تعزیه نوشته دست او را بریده و یا با فشار زیاد انگشتری را از دست مرده بیرون آورده اند که با و جود خطر
    تیر اندازی تفنگچیانش مطلقا مجال و فایده ای برای اینکار متصور نیست و فقط میتواند صحنه سازی و سناریوی تخیلی و دروغ محض باشد .
    پس از کشته شدن او مردم منطقه و برازجان بتدریج با تغییر اوضاع روی آرامش می بینند و حتی نویسنده در همین فصل مینویسد :
    (( در بعضی کتب تاریخی شیخ عبد الرسول خان را ستوده اند )).
    پس از او فرزندش ابراهیم خان با حمایت انگلیس حاکم برازجان میشود و استقرار سازمانهای دولتی را فراهم میکند و بر کنار میشود و در سال 1353 وفات مینماید .
    البته این جنگهای محلی و داخلی تقریبا در تمام نقاط ایران بعلت نبودن قانون و قدرت مرکزی بین نزدیکترین افراد خانواده تا همسایگان نزدیک و دوربوده است و وجود اسلحه در دست تقریبا کلیه افراد و نبود ضابطه و قدرت مافوق حکومتی و قانونی به کرات اتفاق میافتاده است . ولی اینکه هر اتفاقی را نویسنده بدستور انگلیسیها نسبت دهد کمال بی انصافی – تهمت و افتراهائی است که بدون هیچ دلیل و استنادی به مخالفین عقیدتی خود
    وارد ساخته و فقط میتواند جنبه عداوت و تحریک و ایجاد خضومت باقیمانده بین افراد و قبایل باشد و
    با صطلاح آب در آسیاب دشمن ریختن است .
    بعد از اقتدار حکومت مرکزی و رضا شاه و کوچ تمامی روسای ایلات و عشایر از موطن و جایگاه اصلیشان
    مانند صولت الدوله قشقائی وامامقلی خان محسنی وبختیاریها و غیره و قتل بسیاری از سران و تصرف املاک آنان در قبال دهات کوچک خالصه کم کم وضع فئودالیسم از بین رفته و یک نوع سرمایه داری
    نیمه مستعمره ای پدیدار گردید که تا شهریور 1320 ادامه داشت و بقیه قضایای تاریخی را خوانندگان بهتر میدانند .
    نتیجه اینکه :
    پس از شکست آلمان و عثمانی در جنگ جهانی اول و از بین رفتن تزار روسیه –
    انگلستان دولتهائی از پاشانشینان مسلمان عثمانی مانند عربستان و اردن و عراق و سوریه و فلسطین و مصر ایجاد کرده و عوامل نفوذ خود را در آنها بکارگمارد ولی بعدا در اثر توسعه علم و صنعت و اقتصاد و استقلال
    هند و سایر کشورهای مستعمره و – جنگ جهانی دوم – بتدریج قدرت قدیم خود را از دست داد ولی هنوز بقایای آن باقی مانده است .

    محمود شبانکاره