رنجنامه خانواده دانش‌پور مقدم: آیا ما هزینه شلوغی عاشورا شدیم؟/ درخواست بازنگری احکام صادره را داریم

123فعالان در تبعید: چهار عضو زندانی از خانواده دانش پور، در چهارمین سال حبس در زندان اوین طی نامه ای خطاب به مسوولان جمهوری اسلامی ضمن شرح وضعیت اسفناک خود، رفتارهای نامناسب در زندان و احکام ناعدلانه دریافتی؛ خواهان بازبینی احکام صادره در دادگاهی عادلانه شدند.

محسن، احمد، مطهره و ریحانه، ۴ عضو خانواده دانش‌پور مقدم که در عاشورای ۸۸ و پس از اعتراضات گسترده در سطح شهر تهران دستگیر شده و پس از تفهیم اتهام محاربه به اعدام و حبس ابد محکوم شدند، در قسمتی از این نامه که خطاب به ریاست جمهوری، ریاست قوه قضاییه و وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی نگاشته شده؛ نوشتند:

«این‌ها گوشه‌ای و لحظه‌ای از مکر‌ها و سختی‌های، چهار نفر از یک خانواده است که نابود شده و با سختی‌های فراوان و حتی بدون کوچک‌ترین درآمدی در زندان سر می‌کنند و با سیلی‌های مکرر گونه‌هایشان را تنبیه می‌کنند تا زرد نگردد چه رسد به اینکه قرمز باشد آری همه این‌ها تاوان رفتن و ملاقات با فرزندی دیگر از خانواده است که در اشرف به سر می‌برد آن هم پس از ۱۰ سال بی‌خبری از او؛ آری واقعیت این است که مادر در هر صورت عاشق فرزندش می‌باشد و برایش فرقی ندارد که او چه می‌کند درست یا نادرست.»

متن کامل رنجنامه خانواده دانش پور که توسط «کمیته گزارشگران حقوق بشر» منتشر شده است، به شرح زیر است:

به رئیس جمهور، وزیر اطلاعات و ریاست قوه قضاییه

ریاست محترم جمهوری، وزیر محترم اطلاعات و ریاست محترم قوه قضاییه سلام و علیکم

شب و روز دیدن پدری ۷۰ ساله که در روزهای سراشیبی عمرش در تختی در یکی از اطاق‌های زندان که حدود ۴ سال است با حکم اعدام سر می‌کند و هر روز بر تعداد درد‌هایش افزوده می‌شود. خستگی و افسردگی در چهره‌اش و خطوط گوشه چشمش نمایان‌تر می‌شود واقعا جانفرساست شب و روز دیدن پسری بیمار که دختری بیمار دارد برای پدری من که می‌داند حکم اعدام برای پسرش داده‌اند و هر روز به خاطر بیماری و مشکلات عصبی از وزنش کاسته می‌شود و دایم خون دفع می‌کند و همچون شمعی آب می‌شود واقعا طاقت فرساست.

شب و روز فکر کردن به مادری علیل که ۱۰ سال حکم گرفته و هر روز از سلامت باقیمانده‌اش کاسته می‌شود و حداکثر ماهی ۳۰ دقیقه می‌توان او را دید برای پسری که غرور دارد واقعا غذاب آور است.

شب و روز اندیشیدن به همسری ۶۰ ساله که در بند نسوان زندان اوین به سر می‌برد و هر ماه چند دقیقه او را با وضعیت جسمی نابسامان دیدن واقعا جانگداز است یک ماه تفکر به شوهری ۷۰ ساله و پسری بیمار که به فاصله یک دیوار در زندان برای همسری سالخورده و مادری دلسوز که می‌داند حکم اعدام هر دوشان داده شده تا ماه بگذرد و چند دقیقه آن دو را با وضعیتی بد‌تر از ماه قبل ببیند آنقدر سخت است که از خدا می‌خواهم برای هیچ مادری تقدیر ننماید فکر کردن برای زن و مردی جوان که در دو طرف یک دیوار در دو بند متفاوت زندانی هستند و نیز در زندان به عقد یکدیگر در آمده‌اند با وجود اینکه زن می‌داند شوهرش حکم اعدام دارد و مرد می‌داند که همسرش ۱۵ سال حبس دارد و ماه را به امید چند دقیقه کنار هم بودن سپری می‌کنند واقعا برایشان جانکاه است و نیز فکر کردن مادر شوهر و پدر شوهری به عروس جوانی که امانت مردم دست ایشان می‌باشد ولی به همراه‌شان به زندان آمده واقعا انسان را آزار می‌دهد و نیز پدر شوهر و مادر شوهر را تیمار کردن و امید دادن با وجود اینکه خود درد داشته باشی آنهم در زندان و ۴ سال پر فراز و نشیب برای عروسی جوان که حتی اجازه ثبت رسمی عقدش را نمی‌دهند مسئولیتی سنگین و باری گران است این‌ها گوشه‌ای و لحظه‌ای از مکر‌ها و سختی‌های، چهار نفر از یک خانواده است که نابود شده و با سختی‌های فراوان و حتی بدون کوچک‌ترین درآمدی در زندان سر می‌کنند و با سیلی‌های مکرر گونه‌هایشان را تنبیه می‌کنند تا زرد نگردد چه رسد به اینکه قرمز باشد آری همه این‌ها تاوان رفتن و ملاقات با فرزندی دیگر از خانواده است که در اشرف به سر می‌برد آن هم پس از ۱۰ سال بی‌خبری از او؛ آری واقعیت این است که مادر در هر صورت عاشق فرزندش می‌باشد و برایش فرقی ندارد که او چه می‌کند درست یا نادرست.

پدر نیز عاشق و شیفته فرزندش می‌باشد بدون اینکه به اعتقادات او فکر کند و برادر نیز خون برادر را در رگ‌ها دارد و ناخواسته به سمت یکدیگر کشیده می‌شوند و هیچ جاذبه اعتقادی و سیاسی و… لازم ندارد که به هم عشق بورزند و برای همه این‌ها فقط دیدن و ملاقات همدیگر دارای ارزش والائی می‌باشد جدای هرگونه مسئله دیگر اعم از اعتقادی، سیاسی، مذهبی و… این یک کشش انسانیت که در همه انسان‌ها وجود دارد خلاصه‌ای از آنچه در این چهار سال بر ما گذشته را بازگو می‌کنم:

پدر خانواده در عاشورای ۸۸ به همراه همسرش، پسرش و نامزد پسرش که اکنون به عقد شرعی وی در آمده است در خانه‌اش دستگیر شد پس از ۲۲ روز بازجویی و اجبارا استفاده از وکیل تسخیری در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. این پدر زجر کشیده می‌گوید: من به دیدن فرزندم رفتم اما دستگیر شدم و کمتر از یک ماه روزنامه‌ها نوشتند که حکم اعدام برایم صادر و تایید گردیده است از خود می‌پرسم آیا ما هزینه شلوغی عاشورا شدیم؟ آیا به پیر مرد ۷۰ ساله عدم تحمل کیفر تعلق نمی‌گیرد؟ من مگر چند سال به طور طبیعی عمر می‌کنم که همسرم و عروسم را ماهی چند دقیقه باید ببینم و چرا با قانون جدید حکممان را تطابق نمی‌دهند تا آزاد شویم.

مادر خانواده که همچون پدر خانواده بازداشت و محاکمه شده می‌گوید: من برای دیدن پسرم به اشرف رفتم که ۱۰ سال حکم گرفتم با اینکه ۴ سال از حکمم گذشته به من آزادی مشروط نمی‌دهند، عدم تحمل کیفر نمی‌دهند، حکمم را با قانون جدید مطابقت نمی‌دهند آیا برای مادری که رفته فرزندش را ببیند آیا این همه زجر و مجازات حکم می‌کنند از من وثیقه می‌خواهند تا به من مرخصی دهند ولی وقتی می‌روند سند بگذارند می‌گویند چنین چیزی نیست می‌گویند عاقد می‌آوریم و عقد پسرت را همین جا می‌گیریم ولی بعد همه چیز محو می‌شود آیا فقط این‌ها برای زجر دادن ماست؟ در هر صورت توکل ما بخداست.

پسر خانواده در کنار پدر و مادر پیر و رنج کشیده‌اش بازداشت و دادگاهی می‌شود او می‌گوید: به من حکم اعدام دادند به علت محاربه از طریق هواداری اما قانون عوض شد و در قانون جدید محارب تعریف دیگری دارد و می‌گوید چنانچه در گروهی مسلح عضو باشید و سلاح در دست نگرفته باشید محارب نیستید و در جایی نوشته احکام در حال اجرا باید توقف حکم بخورد و در دادگاه تطابق با قانون جدید داده شود در صورتیکه من عضو نیستم نوشتنر هواداری و در قانون جدید هوداری ۳ تا ۵ سال حکم دارد ولی معاون امنیت دادستان می‌گوید این تطآبق شامل حال تو نمی‌شود. حکم دادگاه تاکنون به من ابلاغ نشده است به همین دلیل نمی‌توانم از اعاده دادرسی و مراحل قانونی دادرسی استفاده کنم و حتی یک وکالت هم برای کار‌هایم نمی‌توانم بدهم.

عروس خانواده نیز که همانند سه عضو دیگر خانواده بازداشت و محاکمه شده است می‌گوید: من به ۱۵ سال حبس در تبعید محکوم شدم از ثبت عقد با همسرم جلوگیری می‌شود وثیقه یک میلیارد و صد میلیون تومانی برای مرخصی من بریده‌اند حکم من با قانون مجازات جدید تطابق داده نمی‌شود همه و همه به خاطر شرایط سال ۸۸ بود در صورتی که به این اتهامات تا قبل آن ۳ سال تعلیقی و حداکثر ۳ سال تعزیری حکم می‌دادند اما جالب اینجاست که به گفته نماینده دادستان تطابق حکم برعکس آنچه در قانون آمده شامل حال من نمی‌شود! ما خواستار آنیم که پرونده‌ها بازبینی شوند تا ببیند آیا ما خلافی یا جرمی مرتکب شده‌ایم که این خانواده باید نابود شود و پدر و مادر پیری در زندان به سر برند و زن و شوهری جوان روزهای امیدشان را پشت دیوار‌ها بگذرانند آیا در اسلام اینگونه نیست که کسی به خاطر گناه کس دیگری مجازات نمی‌شود!؟

خانواده دانش‌پور مقدم زندان اوین

گفتنی است پدر و مادر این خانواده زندانی، به شدت بیمار میباشند، به طوریکه بدون کمک سایر زندانیان نمی‌توانند امورات خود را انجام دهند و دو عضو جوا‌نتر خانواده با وجود بیماریهای متعدد، امیدوار به تغییر سرنوشت خود، چشم انتظار اجرای رافت اسلامی و انصاف انسانی هستند.

شرح دستگیری، بازپرسی و روند دادگاه
روز آنلاین در گزارشی که در تاریخ ۲۹ فروردین منتشر شد، خبر از صدور حکم اعدام برای اعضای خانواده دانش‌پور مقدم داد. بنا بر این گزارش مطهره (سیمین)  بهرامی حقیقی به اتفاق  همسرش، محسن دانش پور مقدم و پسرش، احمد دانش پور مقدم، در روز عاشورا و به همراه یکی از اقوام خود، به نام ریحانه حاج ابراهیم، بازداشت شدند. هادی قائمی، یکی از دوستان محسن دانش پور، نیز روز عاشورا بازداشت و او نیز به اتهام محاربه، به اعدام محکوم شد.

سایت رهانا در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ گزارش داد که به گفته دادستان تهران آقای جعفری دولت آبادی، احکام اعدام محسن و احمد دانشپور (پدر و پسر) تایید شده و آنها درخواست عفو ارائه داده‌اند. حکم اعدام ۳ نفر دیگر (مطهره بهرامی حقیقی، ریحانه حاج ابراهیم، هادی قائمی) به حبس کاهش یافته است.

در مصاحبه ای که در تاریخ ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹ در روزآنلاین منتشر شد، میثم دانش پور مقدم، پسر مطهره بهرامی و محسن دانش پور مقدم گفت: «حکم دادگاه تجدید نظر برای پدر و برادرم صادر شده، اما این حکم نه به ما و نه به پدر و برادرم ابلاغ نشده است.»

وی که از محتوای حکم صادره بی اطلاع بود، ادامه داد: «به ما گفتند که حکم به وکلای تسخیری ابلاغ شده و از آنها بپرسید اما ما هر چه پیگیری کردیم متاسفانه به این وکلای تسخیری دسترسی پیدا نکردیم ؛ وکلای تسخیری پدر و برادرم را به ما معرفی نمی کنند.»

میثم دانش پور مقدم با بیان اینکه پدر و برادرش هم وکلای تسخیری خود را نمی‌شناسند، توضیح  داد که «این وکلا در روز دادگاه حضور داشتند و از خانواده من فقط اسم و فامیلی آنها را پرسیده اند و غیر از این هیچ دیالوگی نبوده و خانواده من اصلا نمی‌دانند اسم وکلایشان هم چیست.»

وی می‌افزاید: «پرونده مادرم و خانم حاج ابراهیم و آقای قائمی براساس قانون جدید به دیوان عالی کشور رفته و دادگاه تجدید نظر حق صدور رای نداشته است. این در حالی است که پرونده پدر و برادرم هم می‌بایست به دیوان عالی کشور می‌رفت اما خیلی شتابزده و ظرف ده روز، دادگاه تجدید نظر حکم را صادر کرده است و اجازه نداده که این پرونده ها به دیوان عالی کشور ارجاع شود.»

به گفته وی، «دکتر محمد شریف موفق شده است وکالت مطهره بهرامی، ریحانه حاج ابراهیم و هادی قائمی را برعهده بگیرد اما علیرغم تلاش های دکتر شریف به محسن و احمد دانش پور مقدم اجازه نداده اند وکالت‌نامه دکتر شریف را امضا کنند.»

روزآنلاین در همان گزارش می‌نویسد که بر اساس رای وحدت رویه‌ای که از سوی دیوان عالی کشور صادر و به تمام شعب تجدید نظر ابلاغ شده، هیچ یک از شعب دادگاه‌های تجدید نظر صلاحیت رسیدگی به پرونده‌هایی که اتهام محاربه در آنها مطرح است را ندارند و پرونده باید در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گیرد.

دویچه وله نیز گزارش کرد که به گفته یکی از زندانیان، که محسن دانش‌پور(پدر احمد) را می‌شناسد، آقای دانش‌پور روز عاشورا با همسرش، ترک موتور به يک سوپر مارکت رفته و بعد از خريد به منزلش در خيابان جمهوری حوالی انقلاب بر گشته است وهيچکدام آن روز، تظاهرات نرفته‌اند و از نظر جسمی توان آن را ندارند.

محسن دانش پور به این زندانی گفته است: «در منزل بوديم که ماموران آمدند. من بارها به پسرم (احمد) گفته بودم که وقتی ماهواره می‌بينی هر شبکه‌ای که نگاه می‌کنی بعد از اتمام به شبکه اصلی برگردان اما او گوش نمی‌کرد تا اينکه آن شب آنها امدند و بعد از روشن کردن ماهواره شبکه مجاهد آمد و دردسر شروع شد.»

زندگی نامه

محسن دانش پور مقدم ۶۷ ساله است و دارای سه فرزند پسر است. همسر وی مطهره (سیمین)  بهرامی حقیقی و نام دو پسرش احمد و میثم است و یک پسرش در عراق است.

به گزارش روزآنلاین هادی قائمی (که همزمان با این خانواده بازداشت شد) از دوستان نزدیک این خانواده و ۶۲ سال سن دارد. او که شغل آزاد دارد، از افراد شناخته شده بازار تهران است.

میثم دانش پور مقدم به روز آنلاین می گوید: «آقای قائمی خیلی به پدرم نزدیک بود او در دهه شصت و در زندان با پدرم آشنا شده بود اما او و پدرم بعد از آزادی از زندان هیچ گونه فعالیتی نداشتند و چون پدرم نمی‌تواند راه برود ایشان همیشه پدرم را به محل کارشان می‌رساندند و رابطه آنها از رابطه دو برادر هم نزدیک‌تر بود. روز عاشورا که آنها را بازداشت کردند به دلیل سفر مادرم به عراق و دیدار او با برادرم، اتهام ارتباط با منافقان را زدند در حالیکه جز برادرم که در عراق است هیچ یک از اعضای خانواده ما هیچ ارتباطی با این سازمان نداشته و هیچ گونه فعالیت سیاسی نیز نداشته اند.»

اطلاعات بیشتر در خصوص این پرونده

روزآنلاین می نویسد: «جمهوری اسلامی ازآغاز اعتراضات مردمی در صدد برآمد با نادیده گرفتن اعتراضات وسیع مردم، تجمعات را به وابستگان سازمان مجاهدین خلق خلاصه کند. در همین راستا دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی با بازداشت بستگان و خانواده های برخی از هواداران یا اعضای سازمان مجاهدین خلق و همچنین برخی از زندانیان سیاسی دهه 60 که در آن دهه  محکومیت خود را گذرانده و بعد از آزادی هیچ فعالیت سیاسی نداشته اند تلاش در القای این مساله میکند که  تجمعات مردمی، آشوب هایی بوده که از سوی سازمان مجاهدین خلق ایجاد شده است.»

به گزارش کمیته بین‌المللی حقوق بشر در ایران، منبع موثقی که به دلایل امنیتی نخواست نامش فاش شود از ضرب و شتم شدید احمد دانش پور مقدم در مقابل پدرش خبر داد و گفت: «پیش از آن که آقای دانش پور به سلول … منتقل شوند در جایی بودند که به گفته خودش پسرش را جلوی ایشان به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده بودند به شکلی که تحمل دیدن این صحنه را نداشته است. اما خود او را کتک نزده بودند.»

بر اساس اطلاعات این منبع آگاه تا دو هفته پیش، محسن دانش پور مقدم به مدت ۶۵ روز از پسر و همسرش کاملا بی خبر بوده است و تا شب عید با پسر و همسر و یا وکیل تسخیری خود دیداری نداشته است. او به نقل از آقای دانش پور گفت که نه خودش و نه پسرش احمد، عضو سازمان مجاهدین نیستند و ادامه داد: «محسن می‌گفت که اصلا هوادار مجاهدین نیست و قبلا در دهه ۶۰ توبه کرده بود و۳ سال زندان بوده است. به اعتقاد او به احتمال زیاد انتقام پسرش را از آن ها خواهند گرفت چون یکی از پسرانش در اشرف بوده است. ایشان در دهه ۶۰ در زندان لاجوردی بودند و از خاطرات آن زمان تعریف می کرد که در مدت سه سال کارهای بنایی برای ساخت سلول در اوین انجام می داد و پس از توبه آزاد شده بود.»

این منبع موثق، در ادامه با تاکید بر این که اعضای خانواده دانش‌پور مقدم از دسترسی به وکیل تسخیری محروم بوده و امکان دسترسی به وکیل تعیینی را نیز نداشته‌اند ادامه داد: «به دلیل آن که حدس می‌زدم برای این خانواده چه خوابی دیده باشند کنجکاو بودم که بدانم با آنها که یک پسرشان مجاهد است چه رفتاری خواهند داشت. اطلاع موثق دارم که تا شب عید این خانواده با هیچ وکیلی دیدار نداشته اند. آقا دانش پور که حدود ۷۰ سال سن دارد وکیل نداشت و پول وکیل گرفتن و حتا سواد اولیه حقوقی برای درخواست وکیل هم نداشت. یادم می آید که وقتی یک برگه آوردند درب سلول که امضا کند بدون خواندن امضا کرد و گفت که من نه عینک دارم که بتوانم چیزی را بخوانم و نه سواد زیادی دارم. من متوجه شدم که برگه مربوط به وکیل تسخیری بود و ایشان حتا اسم وکیل تسخیری خود را نمی‌دانست.»

 اخبار مرتبط:

وضعیت وخیم خانم ریحانه حاج ابراهیم دباغ و ممانعت ماموران از اقدام درمانی برای وی

زندانیان گمنام / ریحانه ابراهیم دباغ

 

بیان دیدگاه